بدون عنوان
یکی دوشب پیش خونه پدر مادر مهدی جون بودیم نوه ها هم همه بودن مهدی اینقدر با این بچه ها بازی کرد که به نفس نفس افتاد من که رفتم تو اتاق لباسمو عوض کنم اومد دراز کشید رو تخت با یک حالت که دلم براش غش کرد ، گفت من دلم نی نی می خواد دلم می خواد بغلش کنم خدایا ..... خدایا اگه من بنده خوبی برات نیستم ........ اگه من لیاقت استجابت دعا را ندارم ........ اگه من........ به دل مهدی نگاه کن ...... به پاکیش........ به نفسش............ به نگاه غصه دارش .......
نویسنده :
مامان آینده
14:32
ادامه درمان
روز چهارشنبه به اصرار مهدی دوباره رفتم دکتر دکتر با مشاهده وضعیتم گفت باید سونو داخلی انجام بدی جوابش هم امروز بیاری وای نمی دونید چندتا سونوگرافی سرزدم هیچکدوم همون روز قبول نمی کردن فکر کردم دکتر می خواسته منو سر بدونه آخه کجا یکروزه نوبت میدن اینقدر هم که با آدم بد برخورد می کنن خلاصه موفق شدم با پرداخت هزینه آزاد یک جا را پیدا کنم وقتی رفتم به دکتر نشون دادم گفتم متاسفانه با اینکه در زمان تخمک گذاری بود، ولی تخمک آزاد شده نداشتم قرصهامو تبدیل یه 3 تا در روز کرد قرص کلومیفن را هم تجویز کرد گفت یکماه دیگه دوباره بیا تمام طول مسیر تاخانه را پشت فرمون اشک ریختم وقتی رسیدم خونه، مهدی خیلی سعی می کرد منو بخندونه اما ...
نویسنده :
مامان آینده
14:31
بدون عنوان
وای نمی تونم بگم چه حالی دارم تقریبا 10 روزی از موعد پری گذشته یکم مشکوک شدم خواستم با baby check تست کنم ولی دستام می لرزید با دیدن پر رنگ شدن دو تا خط به چشمهام اعتماد نکردم با داد و فریاد مهدی را صدا زدم نمی تونستم باور کنم درست می بینم مهدی چندبار دستورالعمل را خوند چندبار دوباره نگاه کرد ولی انگار درست بود خدایا من چی می دیدم ولی از اونجایی که بعضی موارد می گن جوابش اشتباه درمیاد سعی کردم خیلی امیدوار نشم تا امروز برم آزمایش بدم مهدی نمی تونست خوشحالیش را پنهان کنه تا من رفتم دوش بگیرم تمکام ظرفها را شست کاری که هیچ موقع نمی کرد باید تا بعد ازظهر که جواب آزمایش آماده شه صبر کنم واسم دعا کنین ...
نویسنده :
مامان آینده
14:30
نتیجه آزمایش
بله درست بود دیروز اصلا حال خوشی نداشتم تا بعدازظهر که جواب آزمایش آماده بشه مردم و زنده شدم ساعت 5 که رفتم خونه ، رضا هم خونه بود اصلا نمی تونستم شماره آزمایشگاه را بگیرم می ترسیدم خیلی به مهدی گفتم خودت برو جوابش را بگیر هرچی بود زود بهم اطلاع بده وای وقتی مهدی زنگ زد، نفس تو سینه ام حبس شد عجب لحظه ای بود ولی چون مهدی اولین بار بود این آزمایش را می دید خیلی یخ توضیح داد :کمتر از 10 منفی بین 10و25 مشکوک گفتم اه من چند شدم - 622.5 می خواستم جیغ بزنم خدایا شکرت ... ... ... برای همه دوستام که تو این مدت تنهام نذاشتن ممنونم ارزو می کنم به زودی زود خبر بارداری تک تکشون را بشنوم تصمیم گرفتم این وبلاگ...
نویسنده :
مامان آینده
14:28
خدایا شکرت
درست همونموقع که فهمیدم امید به خدا بهترین موهبته همونموقع که دلم لرزید و دیدم که تنها نیستم همونموقع که یادم اومد که خدا هیچوقت ما را تنها نمی ذاره یک موجود که نه ، چند تا سلول تو وجودم داشت جون می گرفت هنوز هم باورش سخته خدا را هزاران بار شکر
نویسنده :
مامان آینده
8:35
بدون عنوان
هرگاه خدا بنده ای را دوست بدارد دعایش را حبس میکند تا او مناجات کند و از او بخواهد و چون بنده ای را دشمن بدارد دعایش را زود مستجاب می فرماید یا در دلش نا امیدی می افکند تا دعا نکند. ...
نویسنده :
مامان آینده
15:01
تا خدا هست هیچ دلیلی برای نا امیدی نیست
گاهی ادم دلش پره، غم و اندوه داره. احساس میکنه بن بسته و تغییری در کار نیست. جایی خوندم "قبل از اينكه بريم سراغ خدا صداش كنيم، اون صدامون كرده كه اومديم داريم صداش ميكنيم خودش لبيك خداست وگرنه ميتونست تو نا اميدي غرقمون كنه سراغش نريم همينكه ادم سراغ خداميره شكر داره و نشانه اجابته حالا به اون صورت كه خودش ميپسنده و صلاحه اجابت ميكنه " چند روز به یکی از دوستهام که تازه بچه دار شده(اونهم البته ناخواسته) صحبت می کردم بهش گفتم خدا رحمتش را از ما دریغ کرده اونهم گفت نمیشه گفت داشتن بچه خوبه یا نداشتننش، مهم این که باور داشته باشیم خدا همیشه بهترین را برای ما می خواهد دیگه می خوام امیدوار باشم و راضی ......
نویسنده :
مامان آینده
14:51
بدون عنوان
باز هم نیامدی علی قشنگم برات یه عالمه آرزوهای قشنگ دارم دلم برات تنگ شده
نویسنده :
مامان آینده
12:26